به گزارش خبرگزاری تسنیم، عبدالله عبداللهی طی یادداشتی با موضوع حواشی کنسرتهای موسیقی نوشت:
اظهارات اخیر آیتالله علمالهدی، امام جمعه مشهد، علیه برگزاری کنسرت در این شهر، بهانهای فراهم کرده تا موضوع کنسرتها و اساساً موضع جمهوری اسلامی درباره موسیقی بار دیگر به یکی از مباحث محوری رسانهها و شبکههای اجتماعی تبدیل شود. برخی مقامات دولتی از جمله رئیسجمهور و وزیر ارشاد نیز درباره این مسئله داد سخن دادهاند و با ایستادن در موضع موافقت همهجانبه با کنسرتها، طرف مقابل و طیف منتقدان خود را در جایگاه مخالفان هنر و موسیقی نشانده و به آنها تاختهاند. درباره این مسئله چند نکته را میتوان اشاره کرد:
1- اگر موضع آیتالله علمالهدی صراحتاً علیه کلیت موسیقی و حتی نفس برگزاری کنسرت بود، حداقل نگارنده این سطور ابایی از نقد این مواضع نداشت، با این حال مرور دیدگاههای آقای علمالهدی نشان میدهد که "ضدیت ایشان با موسیقی و کنسرت" امری واقعی نیست، بلکه همانند برخی دیگر از پدیدهها که آنها را «واقعیت» تصور می کنیم، صرفاً یک امر «برساخته» عملیات روانی و رسانهای است و نسبتی با حقیقت ندارد.
برای نمونه ایشان 27 بهمن 94 در دیدار مسئولان سازمان بسیج هنرمندان با این بیان که "بسیاری بنده را به عنوان فردی مخالف صد در صد موسیقی می دانند در حالی که مبانی فقهی بنده نسبت به بسیاری از مراجع بازتر است"، هنرمندان متعهد را در جهت پرداختن به موسیقی مفید تشویق کرده و میگویند: "هنرمندان بسیجی باید در سه عرصه موسیقی، هنر هفتم و شعر، اتاق و جایگاهی ایجاد کرده و افراد مستعد و نیروهای متدین را شناسایی و امکانات را در اختیار آنها قرار دهند".
همچنین علیرغم تصور عمومی مبنی بر ضدیت آقای علمالهدی با اصل کنسرت در شهر مشهد، باز هم محتوای اظهارات ایشان چیز دیگری است. ایشان مشخصاً حواشی انتظامی و برخی ناهنجاریهای رخداده پیرامون کنسرتها را علت مخالفت خود عنوان و تصریح میکنند که: "اگر بنا شد روضهخوانی سیدالشهدا هم برگزار شود و حاشیه امنیتی و انتظامی داشته باشد، باید با آن نیز برخورد شود، نمیتوان گفت چون روضه سیدالشهدا است به آن کار نداشته باشیم...وقتی حواشی ضد عفت، انتظامی و امنیتی]در کنسرتها[ به وجود میآید، دستگاه پیشگیری از جرم نمیتواند بیتفاوت باشد."(دیدار با فرمانده نیروی انتظامی، 22 مرداد 1395)
2- موضع جمهوری اسلامی و رهبری نظام درباره موسیقی نیز تاکنون بارها گفته و نوشته است و طیف مقابل حداقل از این نظر کار بسیار دشواری برای القای مخالفت تمام قد نظام با اصل موسیقی پیش رو دارد. آیتالله خامنهای درباره موسیقی ضمن تاکید بر تفکیک موسیقی حلال از حرام و تصریح بر موافقت با بخش حلال آن، در اظهار نظری بسیار قابل توجه و مهم، حتی بعضی موسیقیها در غرب را عامل "نجاتبخش یک ملت" توصیف میکنند: "میدانید که من به طور طبیعی از جمله آدم های غرب ستیزم. چنانکه هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت و مجذوب نمیکند. در عین حال، ویژگی های مثبت غرب را از روی محاسبه، تأیید می کنم. یکی از آن ویژگی ها، مقوله موسیقی است. درست است که در غرب، موسیقی های منحط وجود دارد. اما در همان نقطه از جهان، از دیر باز موسیقی های آموزنده و معنا دار هم بوده است؛ موسیقی ای که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، می تواند بلیت تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی، از آن لذت ببرد. در غرب موسیقی هایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیح هدایت کرده، کم نبوده است." (هنر از دیدگاه مقام معظم رهبری، چاپ و نشر: دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1377)
3- اینکه آیا استدلال آیتالله علمالهدی مبنی بر ضرورت حفظ حرمت شهر مقدس مشهد در برابر برخی ولنگاریها و حواشی نامناسب کنسرتها و به تبعت آن مخالفت با برگزاری کنسرتهای حاوی این حاشیهها و مستثنی دانستن شهرهایی مانند مشهد و قم از روندی که در سایر شهرها در جریان است، استدلال درستی است یا خیر، مسئله جداگانه و علیحدّهای است و میتواند موافقان یا منتقدانی داشته باشد با این حال بر مبنای آنچه گفته شد، مسلّم آن است که مخالفت با اصل کنسرت و موسیقی، از مواضع آقای علمالهدی به هیچ وجه قابل استخراج نیست. حال آنکه القای چنین مسئلهای در مرکزیت تلاشهای رسانهای و عملیات روانی جبهه مقابل قرار دارد.
4- اما موضوع اصلی در این بین –که مسئله محوری این متن را نیز شکل میدهد- زیربنای اینگونه نزاعها و ادعای کلیدی طرفین دعواست.
در حقیقت مدعا و غرض اصلی جبهه مقابل آیتالله علمالهدی در نزاع فعلی آن است که شخص ایشان را ضمن یکی کردن با کلیت نظام، در موضع "ضدیت با آزادی" قرار دهد و خود را در جایگاه "طرفدار آزادی" بنشاند. اگر جبهه مذکور بتواند این تصویر را در افکار عمومی بسازد که آیتالله علمالهدی و نظام جمهوری اسلامی مخالف موسیقی و برگزاری کنسرت است، رسماً توانسته برچسب مخالفت با آزادی را به این سمت بچسباند و خود از پایگاه حمایت از آزادی در افکار عمومی کسب اعتبار کند. اما سوال این است که آیا این جریان که در ماجرای اخیر، دولت و وزارت ارشاد را نیز در سمت خود دارد، در مواجهه با مسئله "آزادی" صادق است یا باز هم موضعی «ریاکارانه» در پیش گرفته است؟
برای یک قضاوت معتبر و نزدیکتر به انصاف در این باره میتوان از نظرات «آیزایا برلین» فیلسوف مشهور انگلیسی در زمینه نظریه «آزادی» کمک گرفت. مهمترین حُسن ارجاع به نظر برلین در این متن(علیرغم اشکالاتی که از نظر نگارنده به ساختار آن وارد است)، این است که نظریات او در زمینه آزادی یکی از پرارجاعترین و معتبرترین نظریات در بین روشنفکران طیف مقابل است.
ابداع اصلی و کلیدی برلین در زمینه آزادی، تقسیم آن به دو نوع «آزادی منفی» و «آزادی مثبت» است؛ مفاهیم مثبت و منفی در این تقسیمبندی جنبه ارزشی(خوب و بد) ندارند بلکه هر دو نوع آزادی در مجموع "خیر" تلقی می شود. آزادی منفی به این معناست که اعمال و افعال یک فرد در معرض مداخله و زورگویی دیگران نباشد. اما «آزادی مثبت» که برلین از آن به «خودسروری» و «خودفرمانی» تعبیر میکند به این معناست که فرد "امکان" عمل به آنچه بدان متمایل است را داشته باشد. به عنوان یک مثال ساده برای تقریب به ذهن بیشتر، تصور کنید فردی متمایل به سفر به شمال کشور باشد؛ ممکن است در این بین هیچ مانع و مداخله از جانب فرد دیگر یا گروه یا دولتی برای بازداشتن او از این سفر وجود نداشته باشد، اما "فقر" به وی اجازه اجرای این تمایل را ندهد. لذا وی زمانی از «آزادی مثبت» برخوردار است که همین فقر نیز مانع از خودسروری و خودفرمانی او نشود.
با این مقدمات، بازخوانی آنچه واقعاً درباره کنسرتها اتفاق افتاده، جبهه منتقد آقای علمالهدی را هم در زمینه آزادی منفی و هم در زمینه آزادی مثبت به نحو قابل ملاحظهای زیر سوال میبرد.
اولاً: چیزی که حقیقتاً مخل برگزاری بدون حاشیه کنسرتها در مشهد و شهرهای دیگر است، نحوه حضور و بروز لاقید یک طبقه خاص اقتصادی-فرهنگی در این کنسرتهاست. این گروه(یک اقلیت شرکتکننده در برخی کنسرتها) علیرغم اطلاع از چارچوبها و هنجارها، بدون رعایت این قواعد در کنسرتها حضور مییابند و اساساً کنسرت و موسیقی برای این طبقه موضوعیت درجه اول ندارد؛ چه آنگه اگر داشت، با رعایت این شاخصها، راه را برای هرگونه مخالفت با کنسرت میبستند. مسئله این است که طبقه مزبور کنسرتهای موسیقی را در قالب یک اتفاق فرهنگی نمیبینند و با پیشفرضهای دیگری در آن شرکت میکنند.
بدین ترتیب، "مانع" و "مداخلهگر" اصلی بیرونی در برگزاری کنسرتها، اقلیت مذکور است که متعلق به طبقه اقتصادی خاصی است و این طبقه مهمترین مانع در برابر "آزادی منفی" کنسرتهاست.
ثانیاً:
مطرح شدن یکباره موضوع کنسرتها و تبدیل شدن آن به مسئله اصلی، آنهم به
زور پر زور رسانه، همچون نمونههای متعدد دیگر از این نوع رخدادها، در
چارچوب دوقطبیسازیهای جعلی برای عبور از مسائل اصلی قابل تحلیل است.
نگارنده پیش از این در نوشته جداگانهای با عنوان "دوقطبی بساز و حکومت کن
تا کجا جواب میدهد؟" به فهرستی از دوقطبیهای جعلی که در برهههای حساس
برای غافل کردن افکار عمومی از موضوعات کلیدی و عبور نرم از این مسائل
ساخته میشود، اشاره کرده است. مورد کنسرتها نیز در ادامه همان
دوقطبیسازیهاست که با تلاش یک عده تکنسین عملیات روانی برساخته میشود. و
این بار آن مسئله اصلی که این تیم میخواهد افکار عمومی از آن عبور داده
شود، بحث "فیشهای نجومی" و "مطالبات اقتصادی ملت از دولت" است.
در
شرایطی که به اذعان حسامالدین آشنا مشاور ویژه حجتالاسلام حسن روحانی،
"فیشهای حقوقی ناعادلانه" لطمه جدی به پایگاه اجتماعی دولت، شخص
رئیسجمهور و تیم ایشان وارد کرده بود، باز هم به نظر میرسد تکنسینهای
عملیات روانی دولت به این نتیجه رسیدهاند که بهترین روش در مواجهه با این
نوع مسائل، به جای حل آن و توضیح متواضعانه به افکار عمومی، ساختن یک
دوقطبی دیگر است تا دولتی که از منظر "عدالت" به شدت زیر سوال است، بازی را
به حوزه «آزادی» بکشاند و با برساختن دوقطبی «موافق کنسرت-مخالف کنسرت» از
موضع «دفاع از آزادی» سخن بگوید تا در افکار عمومی دست بالاتر داشته باشد.
رسانههای وابسته به طبقه ذکر شده در بند پیشین -که از قضا در ماجرای فیشهای ناعادلانه نیز از نجومیبگیران حمایت میکردند- در این مهم نیز همچون موارد سابق به یاری این تکنسینها آمده و سعی در تبدیل کنسرتها به مسئله اصلی در افکار عمومی داشتهاند.
اما واکاوی ریشهایتر این مسئله، دولت و این طبقه از حامیانش را در موضوع «آزادی مثبت» نیز کاملاً مسئلهدار می کند و دست منتقدان را بالاتر نگه میدارد. ماجرا این است که چنین دوقطبیهایی ضمن مشغول کردن جامعه به موضوعات دست چندم، دولت را از زیر فشار اجتماعی برای برخورد با نجومیبگیران و مبارزه با فساد میرهاند و در حقیقت، مهمترین متضرر این دوقطبیها، آن طبقات اجتماعی هستند که فیشهای نجومی و مطالبات معیشتی برای آنها مسئله اصلی است و اگر چنین موضوعاتی در راستای عدالت پیگیری شود، عایدی اصلی آن، بهبود زندگی و پولهای بالاکشیده شدهای است که احتمالاً به جیب این طبقات ضعیف بازگردانده میشود. این طبقه به علت استضعاف و وضعیت نامناسب اقتصادی تحمیل شده به خود اساساً موقعیتی برای رفتن به کنسرت و لذت بردن از آن ندارند و مجبورند چند شیفته برای سیر کردن شکم خود و خانواده کار کنند.
بنابراین آنچنان که در بندپیشین قید شد، عدم رعایت قوارههای فرهنگی مطابق با قانون اساسی توسط یک طبقه خاص، مخل «آزادی منفی» دوستداران برگزاری کنسرتهاست و از سوی دیگر تبدیل موضوع کنسرتها به مسئله اصلی که در چارچوب عملیات روانی آشکار برای به فراموشی سپردن فیشهای نجومی انجام میشود، «آزادی مثبت» طبقات غیربرخوردار جامعه برای بهرهمندی از مواهب بیشتر –که میتواند مقدمهای برای حضور آنها در کنسرتها باشد- را نیز به شکل غیرقابل انکاری تحدید میکند. لذا موضع افرادی مانند آیتالله علمالهدی حتی از منظر «آزادی» نیز بسیار قابل دفاعتر از موضع دولت و طبقه مرفّه و رسانههای متعلق به این طبقه متمکّن است.